طَلَعَ البَدرُ عَلَینا مِن ثنیّاتِ الوَداع...
عربي بياباني و وحشي ، وارد مدينه شد و يكسره به مسجد آمد ، تا مگر از رسول خدا سيم و زري بگيرد . هنگامي وارد شد كه رسول اكرم در ميان انبوه اصحاب و ياران خود بود . حاجت خويش را اظهار كرد و عطائي خواست . رسول اكرم چيزي به او داد ، ولي او قانع نشد و آن را كم شمرد ، بعلاوه سخن درشت و ناهمواري بر زبان آورد ، و نسبت به رسول خدا جسارت كرد . اصحاب و ياران سخت در خشم شدند ، و چيزي نمانده بود كه آزاري به او برسانند ، ولي رسول خدا مانع شد . رسول اكرم بعدا اعرابي را با خود به خانه برد ، و مقداري ديگر به او كمك كرد ، ضمنا اعرابي از نزديك مشاهده كرد كه وضع رسول اكرم به وضع رؤسا و حكامي كه تاكنون ديده شباهت ندارد ، و زر و خواسته اي در آنجا جمع نشده . اعرابي اظهار رضايت كرد و كلمه اي تشكر آميز بر زبان راند . در اين وقت رسول اكرم به او فرمود : " تو ديروز سخن درشت و ناهمواري برزبان راندي كه ، موجب خشم اصحاب و ياران من شد .
من مي ترسم از ناحيه آنها به تو گزندي برسد ، ولي اكنون در حضور من اين جمله تشكر آميز را گفتي ، آيا ممكن است همين جمله را در حضور جمعيت بگويي تا خشم و ناراحتي كه آنان نسبت به تو دارند ، از بين برود ؟ " اعرابي گفت : " مانعي ندارد " . روز ديگر اعرابي به مسجد آمد ، در حالي كه همه جمع بودند ، رسول اكرم رو به جمعيت كرد و فرمود : " اين مرد اظهار مي دارد كه از ما راضي شده آيا چنين است ؟ " اعرابي گفت : " چنين است " و همان جمله تشكر آميز كه در خلوت گفته بود تكرار كرد . اصحاب و ياران رسول خدا خنديدند . در اين هنگام رسول خدا رو به جمعيت كرد ، و فرمود : " مثل من و اين گونه افراد ، مثل همان مردي است كه شترش رميده بود و فرار مي كرد ، مردم به خيال اينكه به صاحب شتر كمك بدهند فرياد كردند ، و به دنبال شتر دويدند . آن شتر بيشتر رم كرد و فراري تر شد . صاحب شتر مردم را بانگ زد و گفت ، خواهش مي كنم كسي به شتر من كاري نداشته باشد ، من خودم بهتر مي دانم كه از چه راه شتر خويش را رام كنم . " همينكه مردم را از تعقيب بازداشت ، رفت و يك مشت علف برداشت و آرام آرام از جلو شتر بيرون آمد ، بدون آنكه نعره اي بزند و فريادي بكشد و بدود ، تدريجا در حالي كه علف را نشان مي داد جلو آمد . بعد باكمال سهولت مهار شتر خويش را در دست گرفت و روان شد . " اگر ديروز من شما را آزاد گذاشته بودم ، حتما اين اعرابي بدبخت به دست شما كشته شده بود - و در چه حال بدي كشته شده بود ، در حال كفر و بت پرستي - ولي مانع دخالت شما شدم ، و خودم با نرمي و ملايمت او را رام كردم "
آری
همو که فرمود :اِنّی بُعِثتُ لاُتَمّمَ مَکارمَ الاَخلاق
خود شایسته بدان عمل کرد
اما.......
میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است
همین....