ای شهر خدا مرا به خود راهم ده
داشت مردم را دعوت میکرد،
به یک میهمانی بزرگ!
نه فقط اغنیا را،
نه فقط بستگان را،
نه فقط رو ءسا را !!!
حتی نه فقط مومنین را،
همه!
همه انسانها را دعوت میکرد.
یاایَها النّاس:
قَد اَقبَلَ الیکُم شَهرُ الله
ای مردم!
ماه خدا به سوی شما آمده،
دُعیتُم فیهِ الی ضِیافتِ الله
شما به مهمانی خدا دعوت شدید،
.......
نَومُکُم فیه عِبادة
خوابتان درآن عبادت است،
انفاسُکم فیه تَسبیح ،
نفس کشیدنتان در آن تسبیح است،
دعائُکُم فیه مستجابا
دعایتان در آن مستجاب است.
عجب!!!
چه میهمانی جالبی!
اما در این میهمانی از چند نوع غذا خبری نیست،
بلکه حضور در این میهمانی با پرهیز است.
نخوردن!
نیاشامیدن!
گناه نکردن !!!
از بعضی حلالها گذشتن !!
این چه میهمانی است؟
درغالب میهمانی ها که ، انواع غذاهای متنوع ،
انواع میوه های الوان،
بزن وبکوب وباقی نوشیدنیها.....
و آنچه قلم از نگارشش شرم دارد دیده می شد!!
براستی این چه میهمانی است؟
سرّ این دوریها چیست؟
مگر در گرسنگی چه چیزی نهفته است؟
از همه جالبتر!
خواب هم عبادت است!!!
اگر خواب عبادت باشد ، پس تکلیف نماز معلوم است،
اگر نفس کشیدن عبادت باشد که تلاوت قرآن غوغا میکند.
خدایا این چه رسمی است؟
خدایا چگونه باید به این میهمانی بیایم؟
تو که مرا دعوت کردی به اسرار آنهم آگاهم کن،
تو که مرا خواندی به حقیقت آنهم راهم بده،
آخر پیامبرت در پایان دعوتش فرمود:
شقی وبد بخت کسی است که این ماه بر او بگذرد در حالی که مشمول رحمت حق نشود.
وای بر من اگر از اینها باشم!!
خدایا خودت مرا راه بده،
رحمت تو در دلهای کثیف وارد نمیشود،
خدایا خودت دلم را پاک کن.
یارب تو مرا توبه ده و عذر پذیر.......