ای پادشه خوبان! داد از غم تنهایی....
مولای من!
آن قدر جان سوخته تر از من داری،
وآن قدر مشتاق تر از من،
چشم به راه تو بوده و هستند،
که شرم میکنم خود را در شمار منتظران و آرزو داران تو بدانم!
یا ایها العزیز مسّنا واهلنا الضّر وجئنا ببضعة مزجیة ...
+ نوشته شده در جمعه یکم آذر ۱۳۸۷ ساعت 5:30 توسط غلامرضا
|